نمیتوان تاریخ کشور بوسنی را نوشت ولی نامی از او به میان نیاورد. او برای تمام مسلمانان وطن پرست بوسنی یک قهرمان است. در زمانی که مسلمانان تحت محاصره بودند و تحریم سلاح آنها را در دفاع از خود ناتوان ساخته بود، چنگیچ از ارتباطات جهانی خود استفاده کرد تا به کمک آنها بیاید.
آنها از ما نه غذا که سلاح می خواستند و شعارشان در همهجا این بود که: نمیخواهیم با شکم سیر به دست دشمن سرهایمان بریده و شکمهایمان دریده و در مقابل چشمان اشکبارمان زنان و کودکانمان قتلعام گردند. به جای غذا به ما سلاح بدهید
روی سنگ در دو محراب کوچکتر راست و چپ که دو حاشیه کوچک نقره ای دارد به دو زبان فارسی و بوسنیایی نوشته شده:
به یاد شهدای ایرانی که جان خود را برای تحقق صلح در کشور بوسنی و هرزگوین نثار کردند.
سلیمان افندی چلیکوویچ در این مراسم ضمن گرامیداشت یاد و خاطراه شهدای جنگ بوسنی و هرزگوین، جمهوری اسلامی ایران را یکی از دوستان واقعی و راستین بوسنی و هرزگوین عنوان کرد که در تمام شرایط به خصوص روزهای سخت و دشوار جنگ در کنار دولت و مردم بوسنی ایستاد.
از کتاب های «لبخند من، انتقام من است» ، «کارت پستالهایی از گور» و «خداحافظ سارایوو» در این مراسم رونمایی خواهد شد.
فراخوان شرکت در پیاده روی مارش میرا تا تاریخ ١٣٩٧/١/٢٧ تمدید شد.
تشکل مردمنهاد رهروان ستارگان هدایت با همکارى کالج فارسی بوسنیایى، به مناسبت بیست و سومین سالگرد نسلکشی سربرنیتسا برگزار میکند:
گردهمآیی بینالمللی فعالان صلح و مقاومت در بوسنی و هرزگوین، همزمان با راهپیمایی مارش میرا
او به ما گفت که او با میلوشویچ توافق کرده تا دو تیم در راستای عادیسازی روابط میان صربستان و کرواسی کار مذاکره کنند. با این حال، لازم بود که ایده اصلی این مذاکرات را پنهان نگه داریم…
البته امروز خیلیها ممکن است بگویند امضای توافقنامه اشتباه بود و باید جنگ ادامه پیدا میکرد. این افراد شرایط آن زمان را مدنظر قرار نمیدهند و از دور به ماجرا نگاه میکنند…
بسمه تعالی
برادرعزیز و دوست قدیمی، سفیر جدید جمهوری اسلامی در بوسنی و هرزگوین
سلام
شنیدهام حکمت امضا شده است. مبارک باشد. میدانی که کی میروی خدا به همراهت، اما میدانی کجا میروی؟ دوست داری کلید اتاقت را از چه کسی تحویل میگیری؟ از حاج سعید از علی از حاج حسین از رسول از محمدرضا از حاج احمد یا از احمد کریمی یا از حمید ۱ و ۲ و یا از جناب سفیر که به سفر قهر رفتهاند؟
سفیر جدید
تا “جناب سفیر” نشدهای میخواستم پیشنهادی بکنم بیا و سنتشکنی کن، در مراسم معارفهات از آن بچهها دعوت کن. آنها که محاصره سارایوو و ۴۰۰ هزار مسلمان سارایوویی را با حفر تونل شکستند، آنها که باتجربه و نگاه شرقیشان گلوگاهها و گرههای کور و بسته جنگ و شهرهای تحت محاصره را باز کردند، آنها که با چندین شب راهپیمایی در زیر پای و پایگاههای دشمن کیسههای آذوقه و مهمات را بر دوش داخل شهر ” گوراژده ” بردند و در شبهای بعد مجروحان را از داخل شهر به بیرون حمل میکردند، آنها که با میدانداری همهجانبهشان زمینهساز پایان جنگ و پیمان صلح شدند. آنهم درزمانی که سفارتی به شکل رمی و دیپلماتیک امروز در “سارایوو” نبود. البته چندین ساختمان و چندین سفیر بدون حکم و بینامونشان در “ویسوکو”،”زنیتسا”، “کاکانی”، “موستار” و “توزلا” و”بیهاج” داشتیم. ولی بقول شهید رجایی همه آنها «یقه چرک» و “خاک گرفته ” “پر تلاش” و” بیادعا “بودند. بیا و سنتشکنی کن.
سفیر جدید
حتماً شنیدهای زبان بوسنیایی سخت است درست است، بگذار قصهای بگویم. در پاییز ۱۹۹۲ خبر دادند قراراست با سقوط شهر فاجعهای مثل سربرنیتسا در گوراژده محاصره شده پیش بیاید. آن روز مردم بوسنی نوشتند”اگر امروز به داد ما نرسید دیگر فردایی برای ما نیست “. همه همت دنیا این بود که آن شب شمع روشن کنند و سرودهای جمعی بخوانند تا شاید گرگهای صرب کوتاه بیایند اما حاج سعید ما با گروه حسن گرگ بوشنیاک از “گذرگاه مرگ” که میگفتند در جنگ با عراق هم از چنین گذرگاهی عبور نکرده بودند، گذشتند و وارد شهر شدند. خانمی جلو آمد زبان فارسی نمیدانست، حاج سعید هم بوسنیایی نمیدانست. خانم بوشنیاک روبروی بچههای ایرانی ایستاد، تکبیر و اذان گفت. بچهها میگفتند به اندازه یک تاریخ با ما حرف زد. دیدی که زبان بوسنیایی خیلی هم سخت نیست.
سفیر جدید
از هواپیما که پیاده شدی از فرودگاه خارج نشو آدرس تونل و کانال زیر باند را بگیر و تا سرت شلوغ نشده دیداری داشته باش حال و هوای خوبی دارد. آن روزها که صربهای وحشی با فرستادن تکتیرانداز مردم را شکار میکردند و نیروهای حافظ صلح به بهانه جلوگیری از درگیری مسیر فرودگاه که مسیر تردد مردم به خارج “سارایوو” بود را بر شهروندان بسته بودند. کانالی از زیر باند فرودگاه زده شد، مسیری امن برای تأمین آذوقه و تردد ایجاد شد و در زمستانی سرد جان صدها شهروند و مهاجر پناه جوی خسته و گرسنه از شهرهای دیگر نجات داده شد. امروز برای خود موزهای است. فکر میکنی کاریگان مهندس فرانسویها بود؟ آنها که خود راه را بسته بودند. یا کارگردان اکراینیها و یا یونانیها؟ آنان که همراه کاراجیج مشغول کشتار ۸۵۰۰ نفر در “سربرنیتسا “و”ویشه گراد “و” ژپا” بودند؛ و یا کار دستههای المجاهدین؟ آنها هم مشغول دستوپا کردن حرمسراهای خود بودند. نه عزیز دلم، تو که با همت بچههای ایران آشنایی، حاج حسین خودمان پا پیش گذاشت و همت کرد و احمد کریمی و حمید ۱ و ۲ کار را تمام کردند. هنوز بعضیها هم آنجا را با نام کانال یا تونل حاج حسین میشناسندش.
سفیر جدید
در مسیرت به سفارت، مسجد سعودیها، مسجد مالزیاییها، مرکز فرهنگی ترکها، مرکز درمانی کرواتها سر راهت هستند یک نگاهی بی انداز. نقاط جالبی را انتخاب کردهاند و چه هزینهای کردهاند. اگر بپرسی متوجه میشوی که اثر پررنگی ندارند چون خلوصی در نیت و عمل ندارند؛ اما از مرکز درمانی و تبلیغی یا مسجد ایرانیها نپرس، چون بچههای راهنما شرمنده میشوند. شما هم ناراحت نشو. فرزندان جنگ بوسنی درهمان مراکز پر زرق و برگ، فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی خود را دارند و نمیگذارند آنهمه هزینه و تجمل بیاستفاده باشد! ولی تصور کن اگر مسجد و مرکز فرهنگی – مذهبی ایرانی داشتیم چه میشد؟
سفیر جدید
پیش از شروع به کار، یکسری به جاده کاکانی بزن یکسر هم به مزار قدیمی موستار بزن. یاد و پیمانی تازه کن با رسول و نواب. شروع کاری برکت دارد. راستی یک پیگیری مختصر هم بکن که چرا نیکنام یادمان ندارد. غربت آن روزهایشان کافی است نگذاریم غریبتر بمانند.
سفیر جدید
دلت را گرم کنم. امروز به یاد ۱۱۰۰۰ شهید شهر”سارایوو” خیابان ” تیتو” با چیدن ۱۱۰۰۰ صندلی خالی و گل رز و عروسک کودکان بسته است. به بچهها بگو از مسیر مسجد علی پاشینا به رزیدانس سفارت بروید.
سر راه از کنار ورزشگاه “کوشوو”رد میشوید، لذت خواهی برد. یک تابلو تبلیغاتی میبینی که روش بزرگ نوشته ” السلام علیک یا فاطمه الزهرا” و برای مراسم از همه دعوت کرده با حضور خواننده مسلمان انگلیسی «ماهر زین». البته به گروه برگزارکننده و اسپانسرهای مراسم در زیرنویس تابلو، توجه نکن، فقط لذتشو ببر. انشاءالله سال آینده نام شما و سفارت ما هم خواهد بود.
سفیر جدید
داستان روز اول ورود صربها را خواندهای؟ وحشت و ترور، شکافتن شکم زنان باردار و بریدن سر نوزاد در مقابل چشم مادر، بازی فوتبال با سر بریده جوانان مسلمان و… محصول روز اول ورود انسانهای با تفکر غربی و صربی بود. از خود بپرس روز اول ورود نماینده روحالله چه برای این مردم به دنبال خواهد داشت؟
سفیر جدید
تاریخ هفتم جولای یادت باشد حتماً یه سری به” وگوشجا” و یا خیابان تیتو “سارایوو” بزن، کاروانهای گل زده شهدا و مردم برای استقبال میآیند. به بهانه تسلیت و همدردی کنار رئیسجمهور آنان به ایست و بگذار مسلمانها تسلی بگیرند. همشون شما را میشناسند. خیلی مناسبتر که یک گروه موزیک برای ادای احترام به کاروان شهدا استخدام کنی، چون به بوشنیاک های مسلمان اجازه نمیدهند ولی برای شما که مقام رسمی هستید و به احترام مردم آن کشور این کار رو انجام میدهند، مانعی نیست و تسلی دل است برای مسلمانها.
راستی در یادداشت روزانه دفتر کارت روز یازدهم جولای راهم برای رفتن به “سربرنیتسا” یادداشت کن. بوسنیاییها و مسلمانان علوی ترکیه، NGO های مسلمان اروپا و… خیلی نگاه میکنند شما را ببینند. در ضمن چرا عرف دیپلماتیک را نمیشکنید و از رئیسجمهور یا رئیس العلماء درخواست سخنرانی و اعلام همدردی با بازماندگان این شهر هنوز داغدار را نمیکنید. ما محقتریم یا سفیر امریکا و فرانسه و نماینده یهودیان؟! البته که شما برادر عزیز.
سفیر جدید
علی آقای ما که تو کربلای خونینشهر مجروح شد بچههای بهداری با سلام و صلوات آمپول بیحس زدند و با بالگرد آوردنش بیمارستان در تهران ولی خوب کلی دیر شده بود عصب یکی از پاهایش قطع شده و تا پایان عمرش بیحس ماند. وقتی تو جبهه ” برزا ” زخمی شد با برانکارد به عقب جبهه آوردنش و آماده عمل جراحی شد. بوشنیاک ها تازه متوجه شدند علی ما با یه پا برای کمک به بوسنی آمده است. یه شرمندگی دیگه هم داشتند و همین علت معطلی در درمان علی بود. روشون نمیشد بگن داروی بیهوشی و یا بیحسی ندارند. ولی بالاخره به علی گفتند اون هم استوار و محکم آماده جراحی بدون بیهوشی و بیحسی شد. انصافاً هم با اینکه زنده زنده و هوشیار تن اش رو پاره میکردند و بعد هم که گوشت تنشو به هم میدوختند یک پرده از مفهوم بسیجی دفاع مقدس را به نمایش گذاشت و دریغ از یک ذره بیتابی. حالا تو هم یک به یاد علی و دردهایش، یک مرکز درمانی ایرانی را برپا کن هم کار فرهنگی است و هم یک مأمن برای مسلمان منطقه. کرواتهایی که یک شبه به پیمان خود با مسلمانها پشت پا زدند و رسول ما را غافلگیرانه شهید کردند، با اینکه کشور رقیب برای بوشنیاکها هستند ولی در “سارایوو” مرکز تخصصی درمانی زدند ولی ما که کشور دوست هستیم الحمدالله …
سفیر جدید
بچههای ایران که خسته و کوفته و خاک گرفته وارد روستایی در شهر جنگزده “برزا ” شدند مادر و دخترها به استقبال آمدند و با زبان اشاره، به چای و قهوه دعوتشان کردند. وارد خانه که شدند روسری گذاشتند و قرآن خواندند. این هم بخشی از زبان گفتگوی دلها بود. بچهها که خداحافظی کردند در پیچ کوچه دوم، صدای انفجار و ضجههای یک مادر بچهها را برگرداند. دخترک غرق به خون در کف آسفالت خیابان و مادر ضجه زنان بالای سر او بود. همین چند دقیقه پیش بود قهوه آورد و قرآن خواند و حالا با ترکش و خمپاره تکهتکه شده بود. دوست من امروز شما مراقب فرزندان مسلمان بوشنیاک باش تا خداینکرده ترکشهای تهاجم فرهنگی غرب در فضای کوتاهیهای، تکهتکه شان نکند.
سفیر جدید
شهر “ویشوگراد” خیلی دور نیست، یک شاخه گل رز بردار و در مراسم به آب اندازی ۳۵۰۰ شاخه گل رز در رودخانه «درینا» از روی پل محمد پاشا با مردم زخمخورده شهر همراه شو. پیرمردهای شهر به شما خواهند گفت چگونه در سال ۱۹۹۲ سه هزار و پانصد مسلمان را قتلعام کردند و سر بریدند و به آب انداختند، به شما خواهند گفت آب رودخانه تا چند روز قرمز و پیکر شهیدان در آب رودخانه “درینا” شناور بود. اصلاً پیشنهاد میکنم از روی پل به سمت سد قدم بزن شاید شما هم شانس پیدا کردی جنازه تکهتکه شدهای را که به شاخه درختان گیر کرده باشد را بیابی. چون هنوز هم وقتی آب سد پایین میرود در گلولای یا شاخه شکسته درختان پیکرهای مثله شده پیدا میشود. ۲۶ ماه می ۲۰۱۲ بود که شصت شهید این شهر دوباره تشییع شد. آنوقت تأیید میکنید این مصیبت فجیع در سایه بزرگی جنایت هولناک “سربرنیتسا ” کمتر دیده میشود؟
سفیر جدید
منطقه “اولوو”منطقه زیبایی است، خیلی با صفا و دلگشاست. حتماً برای تفرج به آنجا بروید و در رستوران” پانارومای “بالای تپه، از منظره دره و شهر زیبای “اولوو” لذت ببرید و بعد آرام در منطقه بگردید.
اگر پوتین پوسیده یکسرباز و یا عروسک کهنه و گل گرفته دخترکی را دیدید، به شما خواهد گفت سربازان خمینی و خامنهای روزی اینجا مردانه در زیر آتش و تیر مستقیم تانکها و تکتیراندازهای صرب برای کمک و یاری ما آمدند…
سفیر جدید
میتوانم حدس بزنم که در جلسه معارفه از حضور چهرههای ساده و غیر دیپلماتیک و نا چسب با آن پوشش ساده که آدم را به یاد شخصیتهای دهه شصت مثل شهید رجایی میاندازد، متعجب خواهی شد. از بچههای قدیمی سفارت بپرسی به شما خواهند گفت این یقه چرکها درست در زمانی که هویت اسلامی مسلمانان با در هم کوبیدن و سقوط منارههای مساجد درهم کوبیده شد، آستین بالا زدند و راهها و خانهها و مساجد و تکایا را ساختند و قامت منارهها را استوار کردند. اگر امروز در این کشور هر بوسنیایی مناره افراشته مسجدش را سمبل ایستادگی و بازیافت هویت مورد هجوم قرار گرفته خود میداند، به یمن زحمات بدون منت و خالصانه این بچههای بی توقع ” جهاد سازندگی ” و “مرکز بازسازی” ایران است که خود از یادگاران جاودان حضرت امام و دوران جنگ ۸ ساله خودمان است.
سفیر جدید
زمانی که صربهای نسلکش، خانه و کاشانه و مساجد و مزارع و…مسلمانان را به قصد راندن از منطقه به آتش کشیدند، همینان با بازسازی منازل و مساجد و مراتع مسلمانان زمینه بازگشت آنها را فراهم کردند و آن هنگام که مشکلات مالی و اقتصادی کمر بوشنیاک ها را خرد میکرد بازهمینان بودند که به یاری مسلمانان آمدند و با اجرا و توسعه مزارع و گلخانههای کشاورزی پشتخمیده ایشان را استوار کردند تا بار دیگر سیاست میالوشوویچی: “پاکسازی و صربی سازی سرزمینهای سوخته”و ” مهاجرت و کوچ تحمیلی مسلمانها ” توسط صربهای افراطی” کاراجیچ” و” ملادیچ” در بوسنی بی اثر شود.
سفیر جدید
اینان در زمانی که نسلکشی “سربرنیتسا “و سالگردهای یازدهم جولای در ذهن جهانیان شکل نگرفته بود، با آن نگاه فرهنگی امام ساخته خود، اقدام به ساخت و راهاندازی اولین مرکز فرهنگی” سربرنیتسا ” و”ایزورنیک” نمودند که امروز موزه و نمایشگاه و یادمان و مزار”پوتوچاری ” و دهها برنامه فرهنگی دیگر در داخل و جوار همین مراکز محصول آن مجموعهها است.
سفیر جدید
شرح بیشتر در این مقال نمیگنجد و اصرار دارم خودتان برای دیدن و شنیدن کارهای این بچهها وقت بگذاری. البته با آن همه تجربه نیازی به یادآوری مراقبت از زمزمه و وسوسه آدمهای کوتاهقد در کتمان یا تنزیل اندازه این بچهها نمیبینم، اگرچه معتقدیم و معتقدید که در پس خلوص نیت و پایداری در عمل، عزت و اجر از جانب خداست.
سفیر جدید
برای برنامه “روز ذکر” در تکیه بلاگای هم وقتی بگذار. هم فال است و هم تماشا. جایی به آن زیبایی شاید کمتر دیده شده باشی. هم تفرج و تفریح است و هم ذکر و دعا. بیشتر تأکید هم برای این است که مراقب باشیم یکوقت شیخنشینها که جدیداً پایشان به تفرج در بوسنی باز شده آن را به نام خودشان ثبت جهانی نکنند. مستندسازی ایرانی بودن تکیه و دراویش عارف آن و ثبت جهانی آن، دستدرازی بیریشههای فرهنگی را بی اثر میکند. شنیدید که جدیداً بادگیر یزد و ماهیهای ایرانی سواحل خلیجفارس را هم به نام خودشان ثبت جهانی کردهاند. به نظر میرسد دیگر در زیر آب و بالای بادگیرها و… باید یک چشمی بخوابیم.
سفیر جدید
منطقه ” ژپا “زیبا است. آدم را یاد جنگلها و دشت زیبای حیران و اردبیل میاندازد. ساده و بکر، زیبا و محصور کننده و محروم. در ابتدای جاده ورودی به منطقه کوهستانی ” ژپا ” در کنار چشمهای زیبا ساخت یک مرکز آموزش شبانهروزی و مسجدی با نماد زیبای “الله” برگرفته از پرچم جمهوری اسلامی نشان از ذکاوت نماینده ویژه جمهوری اسلامی ایران و اراده محرومیتزدایی ایران دارد. مردم بیاختیار ازهرغریبه گندمگونی که وارد میشود میپرسند ایرانی هستید؟ در آن کوهستان جنگلی و روستاهای پراکنده، رحمت را از ایرانیان انتظار دارند. البته مردم آنجا بسیار قانع و کمتوقعاند، نکند زمستان امسال چشم امید بچههای محروم آن در شبانهروزی کم سو شود.
سفیر جدید
افطار ماه مبارک رمضان در کاروانسرای “مورچه خوان” چارشیا برگزار کن حیف است شعرهای زیبای ایرانی که بیش از چهارصد سال است روی دیوارهای آن حکاکی شده است اینقدر غریب و بدون بیننده باشد سالها این دیوار نوشتهها واسطه رفع دلتنگی ایرانیان در غربت و نیز حلقه دوستی ایرانیان بوشنیاک بودهاند شاید با حضور ما، هم ایرانیان ۷۲ غریب و هم نوشتههای غریبتر هر دو احساس”در خانه بودن” کنند.
سفیر جدید
مرکز اسلامی «تراونیک» هم محل مناسبی برای برگزاری همایشهاست. قلعه بزرگ آن آدم را به یاد اقتدار مسلمانان میاندازد بالاخره زمانی پایتخت مسلمانان این منطقه بوده است. بچههای آنجا هم که اهل سنت و هم علاقهمند به اهلبیتاند خوشحال میشوند. با ذوق و ارادت از برگزاری مراسم سالانه “یک شب با علی (ع)” در سالگرد خفتن امیر المومنین در بستر پیامبر در هنگامه توطئه قتل ایشان یاد میکنند …
سفیر جدید
خوب میدانم، ممکن نیست از کنار صندوقهای خیرات بگذری و کمک نکنی، برایت فرقی نمیکند. هر وقت در صندوق مرحمت یا صندوق کودکان سازمان ملل و یا صندوق سعودیها هدیهای خیرات کردی کمی دقیقتر نگاه کن جای صندوق دیگری را خالی نمیبینی؟ آنجا که امداد امام همهجا مشهود است، برای تبلیغ هم شده آرم زیبای دو دست حمایتگر کمیته امداد را هم آنجا حکاکی کن … راستی میدانستی” سازمان مرحمت ” از سوی این مردم فقیر و جنگ سوخته در” بم ” یک مدرسه ساختهاند؟ با مناعتی که در تو سراغ دارم چگونه میخواهی این منت بزرگ و ستودنی را جبران کنی؟
سفیر جدید
شیخ مدرسه ایرانی ما دوست خوبی برای شما خواهد بود. یک احوالی از او بگیر. مرکز آموزشی که با قرض و قوله برپا کرده خیلی دور نیست. چند سال قبل برای توسعه و گرداندن مهد کودک و مدرسه راهنماییاش وام گرفته بود و نزدیک بود پیمانکار ساختمانیاش زندان ببرندش که به خیر گذشت. میگفت در اینجا، این سختیها به ثواب کار فرهنگی ایرانی- اسلامی میارزد. راست میگفت علیرغم دوری راه برای یک دانشآموز، بیشتر خانوادههای اصیل و ریشهدار” سارایوویی و ویسوکویی و الیاشی و برزاییو…” اصرار داشتند بچههایشان در مدرسه شیخ جعفر درس بخوانند.
داخل مدرسه حال و هوای جالبی دارد. پلاکاردها و متنهای روی دیوار و گروه موسیقی و الهیه خوان و سرود و… انسان را یاد مدارس ملی- اسلامی قدیم ایران میاندازد. سلام ما را به شیخ جعفر، طلبه بیریا و زحمتکش که اگر نبود پشتیبانیهای آیتالله جنتی نماینده ویژه رهبری در بوسنی امروز به پاس توسعه فرهنگ ایرانی- اسلامی میبایست ایشان در ندامتگاه مرکزی “سارایوو” ملاقاتش میکردی، برسان
سفیر جدید
در منطقه توریستی چارشیا و مسجد غازی خسروبیک، اگر توریست نیمه عریان اروپایی و یا زن تمام پنهان عربی با کیف پر از دلار دیدی چه واکنشی خواهی داشت؟
مسجد غازی خسروبیک وسط منطقه توریستی “باشارچیا” است پیشنهاد میکنم قبل از اذان یکسر هم به آنجا بزن، زنانی را خواهی دید با پوششهای متفاوت. آنان منتظر پخش اذان و اقامه نمازند بعضی از آنان در ” دوراهی تردید فرهنگی ” منتظر یک پیاماند. راهپیماییهای اول انقلاب را که یادت هست در کیف زنان چند روسری بود و در همان راهپیمایی هدیه میدادند تا تردیدها را بشکنند. به آنها یک روسری هدیه بده و به آنها اطمینان بده راه همانی است که آمده.
سفیر جدید
نام آقا رضا برجی را شنیدهای؟ همان رزمنده قدیم و مستندساز امروز. مستندهای او را دیدهای؟ نام مادر شهدای سربرنیتسا خانم منیره یوباشیچ را شنیدهای؟ یا در مستند آقا رضا او را دیدهای؟ اگر مشتاقی او را ببینی حتماً از آقا رضا دعوت کن و با او به دیدارش برو. آنوقت صحنه عجیبی در دیدار مجدد این دو خواهی دید. تابلویی از شوق دیدار یک مادر و فرزند. ” مادری از یک کشور و فرزندی از کشور دیگر “. تنها انقلاب خمینی میتواند چنین صحنههای نابی را خلق کند. راستی بد نیست از آقا رضا بخواهی با خانم سوباشیچ رئیس انجمن مادران سربرنیتسا بوسنی هم آشنایت کند و تو هم در عوض مقدمات مستندی برای بیست و پنج هزار زن آسیب دیده بوسنی را برایش فراهم کن یا مستند نواب یا مستند نیکنام چه اشکال دارد؟ شما سفیر فرهنگی ما هم هستید. امروز اگر شما در این میدان نباشید، آنجلینا جولی با یک فیلم مستهجن دیگر سفیر دوستی مردم بوسنی خواهد شد. همانگونه که درسال ۲۰۱۰ شد.
سفیر جدید
یادم رفت بپرسم میدانی چند مسجد و مدرسه شبانهروزی و یا مرکز درمانی در این کشور داریم؟ حیف است اگر در منطقه مسلماننشین، کشورهای مسیحی و کشور عربی وابسته، مراکز و بنیادهای فرهنگی داشته باشد اما کشور امام زمان نه. شاید اگر لذت یک نماز روی سجاده فرشهای ایرانی مساجد روستاهای “ویشه گراد “و ” گوراژده “و” توزلا “و”موستار” و…را بچشی، نظرم را بپذیری.
سفیر جدید
دلم نمیآید از “کودکان انزجار “برایت بگویم که حکایتی است تلخ. حکایت بازماندگان جنایت سازمانیافته تجاوز به چند ده هزار بانوی بوسنیایی که عدهای تاب زنده ماندن نداشتند وعدهای با عقدهای بزرگ زنده ماندند و امروز بازماندگان آن فاجعه به سن بیست میرسند و…
امروز میتوان صریح گفت جنگ در این کشور هنوز ادامه دارد و اقدام جدی “سازمان کنفرانس اسلامی” را در راستای مصوبه سال ۱۹۹۲ در الزام به کمک به این کشور مظلوم ونیز همت و پیگیری شما را میطلبد.
سفیر جدید
در تمام مستندات راجع به پیمانهای جنگ دیدیم و خواندیم که پس از پیمان ونس -اوئن آنچه باعث شد صلح در بوسنی برقرار شود پیمان دیتون بود. من میگویم شما باور نکن اگر میتوانی مستندات مرکز اسناد و مطالعات استراتژیک بوسنی و هرزگوین را پیدا کن خودت متوجه میشوی اگر نبود خبر تأیید نشده ورود والفجرهای مصطفی و محمدرضای خودمان به صحنه نبرد و بالا رفتن شانس پیروزی مسلمانان، آقایان دستپاچه نمیشدند تا در کمتر از چند روز مذاکرات فرسایشی را جمع کنند و “پیمان دیتون “را به امضا برسانند. این حرفها را نمیتوان در هیاهوی رسانهای و شانتاژهای ژورنالیستی زد. ولی برای ثبت در تاریخ و به امید روزی که عقلا بر جامعه جهانی مدیریت یابند، باید زده شود اگرچه تمسخر دشمنان خارجی و دوستان داخلی را بشنویم.
سفیر جدید
حتماً قبل از رفتن، ساختار سیاسی و حکومتی بوسنی را مطالعه کردهاید دیگر نگویم که اگر غفلت کنیم و ضعیف عمل کنیم شورای ریاست جمهوری و دولت مرکزی به دست چه کسانی خواهد افتاد. قائله جدید سیاسی، تبلیغاتی زوجهای افتخار جدید، دیپلمات – انقلابی خودمان را که دیدید، ریشه در بصیرت سیاسی سفارت ما در این مقوله مهم دارد و میدانم شما غافل از آن نخواهی بود. راستی شنیدهای رهبر صربهای بوسنی در هر بار بازگشت فرزندش از ” سارایوو ” از او میپرسد: از تهران چه خبر؟!(منظورش سارایوو است). امیدوارم با حضور شما بازهم از این جملات را بشنویم.
سفیر جدید
حتماً باور دارید که تفکر بسیجی خاموش شدنی نیست، اگر بگردی خیلی سخت نیست یافتن بسیجیان بیتکلف و خستگیناپذیری که با تمام محدودیتها و گاها بیمهریها هنوز مقید به فرمان پیر و مقتدای خود در پایان دفاع مقدس هستند که فرمود ” مهیای یک جهاد جامع جهانی باشید “.
آنان یاران و همراهان دیروز حاج رسول و نواب و نیکنام هستند که هنوز ” صدقوا ماعاهد الله علیه “بر پیمان خود ایستادهاند و امروز با بینش روحاللهی خود میدان عمل را شناخته و با پایان جنگهای بالکان در میدانهای فرهنگی و علمی و فرهنگی و حتی در حوزه دیپلماتیک با حفظ اصل ” انقلابی بودن ” خالصانه وبی توقع مجاهدت میکنند.
یک “خدا قوت”از زبان شما خستگی چندساله را از تنشان بیرون میبرد. پیدا کردنشان کار سختی نیست و هزینه و تبعاتی هم ندارد.
سفیر جدید
بوسنی تایلند نیست، کارزار سختی است. اینجا جای استخوان نرم کردن نیست، اینجا جای استخوان خرد کردن است. به هر حال قرار گرفتن در آستانه ” دروازه ورود اسلام به اروپا و غرب ” مسئولیت و سعادت کوچکی نیست.
سفیر جدید
بر من ببخش خستهات کردم پایان کلام اینکه ابراهیم باش، ابراهیمی سنتشکن چون ابراهیم همت، ابراهیم طاهریان که وقتی برای تفرج و بدون عنوان اداری به “سارایوو” رفتی، رئیسجمهور و رئیس العلماء برای دعوت خصوصی شما پیشدستی کنند که وقتی شما در خیابانهای شهر قدم میزنی مردمی از میان جمعیت یا از داخل مغازه و یا در صحن مسجد دستت را ببوسند که وقتی در روستاهای دور دست هم میروی، رؤیت را ببوسند و به مجلس مولودی و یا مهمانیهای محلی دعوتت کنند بدون تشریفات و بسیار ساده و خودمانی. اینها ایده آلهای دست نایافتنی نیستند اینها نمونههای زنده هستند که بر شما و بر هر سفیر دیگری حجت تمام میکند. در کشور ما کم نیستند این سفیران، اگرچه اخبار پایان سفر بعضی از دوستان، نگرانمان میکند. بازهم از زیاده نویسی عذرخواهی میکنم و امیدوارم در روز پایان مأموریت و مسئولیت ببینمتان آنهم درحالیکه مدال ” دیپلمات نامطلوب از منظر امریکا و اسراییل ” را بر سینه و کارنامه عملت داشته باشی.
برادر کوچکت محمدتقی حمزهای (دولابی)
زمانی که قبل از سفر، برای خداحافظی خدمت مقام معظّم رهبری رفته بود، بعد از فرودگاه به من زنگ زد و گفت: «وقتی رفتم خدمت آقا، آقا فرمودند که سلام من را به اصحاب سیّدالشهداء برسان. نمی دانم منظور حضرت آقا چیه؟ آیا رزمندگانی که در بوسنی می جنگند را اصحاب سیّدالشهداء می دانند یا چیز دیگری است؟» سفر آخر ایشان بود و دیگر برنگشت.
ادامه آرشيویک مدت بود که روغن ماشین کم شده بود. محمود راه افتاد رفت چند شهر دیگر، روغن ماشین گیر آورد. چند حلب برداشت و آورد ملایر. همان در سپاه ملایر که رسید، عموش از راه رسید. محمود را دید. گفت «محمود جان، یک قوطی از این روغن ماشین ها رو به من می دی؟»
ادامه آرشيومصطفی همیشه به شوخی و جدی قبر خالی کنار شهید تاجوک را نشان می داد و می گفت:
“این جا را برای خودم نگه داشتم”
اما شب قبل برادرش شهید حیدری را در خواب دیده بود که می گوید:
“فردا شب برای من مهمان می آید”
درود خدا بر فرزندان غیور ایران اسلامی که بنا به وظیفه اسلامی و انسانی خود به کمک محرومین و مستضعفین در سراسر گیتی شتافته و برگهای زرینی را در تاریخ بجای گذاشتند .از گزارش زیبا و گویایتان تشکر و قدردانی میشود.
فامیلی علی چیه که عصب یک پاشو از دست داده بوده؟! و اینکه ایشون در قید حیات هستند؟!
بله در قید حیات هستن
سلام
خدا قوت
ای کاش برای زنده ماندن تاریخ بوسنی هرزگوین و جنایاتی که در طی جنگ صرب ها با مسلمانان مظلوم اتفاق افتاد
بیشتر تلاش می کردیم.
متاسفانه دارد کم کم از یادها می رود.
و ما همه مقصریم.
چرا تبلیغات کم است؟
ما چه می توانیم انجام بدهیم؟
در فضای مجازی فعالیت دارید؟