کتاب ” ر ” از کارهای جدید نشر آرما از کتابهایی ست که این یکی دو شب چشم و دل و فکر و هوشم را برده ، انکار نمی کنم که فضای روحانی یاد شهید نازنین رسول حیدری در این حس و حال مؤثر است اما کتتب انصافا خیلی خوب و منسجم و مرتب درآمده ، هم کار خانم برادران خیلی ارزشمند و قابل اعتناست و هم فرم کتاب و زحمت رفقای آرما مثل بقیه کارها شیرین و دلپذیر است. از یکطرف چون به بچه های سپاه قدس کمتر پرداخته شده تجربه بین المللی این شهید خواندنی است و از طرف دیگر فضای کتاب به شدت انسانی و امروزی و ملموس و طبیعی است و دور از هر گونه شعار حرفهایی را به چشم و گوش آدم می رساند که فکر می کنم هر فعال فرهنگی متدین و انقلابی باید یکبار بشنود و بخواند
زمانی که قبل از سفر، برای خداحافظی خدمت مقام معظّم رهبری رفته بود، بعد از فرودگاه به من زنگ زد و گفت: «وقتی رفتم خدمت آقا، آقا فرمودند که سلام من را به اصحاب سیّدالشهداء برسان. نمی دانم منظور حضرت آقا چیه؟ آیا رزمندگانی که در بوسنی می جنگند را اصحاب سیّدالشهداء می دانند یا چیز دیگری است؟» سفر آخر ایشان بود و دیگر برنگشت.
ادامه آرشيویک مدت بود که روغن ماشین کم شده بود. محمود راه افتاد رفت چند شهر دیگر، روغن ماشین گیر آورد. چند حلب برداشت و آورد ملایر. همان در سپاه ملایر که رسید، عموش از راه رسید. محمود را دید. گفت «محمود جان، یک قوطی از این روغن ماشین ها رو به من می دی؟»
ادامه آرشيومصطفی همیشه به شوخی و جدی قبر خالی کنار شهید تاجوک را نشان می داد و می گفت:
“این جا را برای خودم نگه داشتم”
اما شب قبل برادرش شهید حیدری را در خواب دیده بود که می گوید:
“فردا شب برای من مهمان می آید”